بدون عنوان

این سبک سفارش بدون شباهت سازی چهره پذیرفته میشود.

(شباهت سازی چهره به این معنی هست که چهره ی شما عین به عین داخل نقاشی اجرا نمیشه و از یک چهره ی بی طرف و فرضی استفاده میشه)

 

یه شخصی هست صبح به صبح بیدار که میشه

اولین کاری که میکنه اینه که نگاه میکنه به آینه ی جادوییش

و ازش میخواد بازهم اون تصویری که قراره توی آینده ی نزدیک براش اتفاق بیافته رو باز بهش نشون بده
منتظر ه و خوشحاله که خیلی زود اون صحنه قراره اتفاق بیافته

البته اینو بگم این کارو بیشتر از من بلده شعره پایین توصیفش کنه

 

آیدا باقی عمرم! ظهر تا حالا، از لحظه‌‌ای که مژده آمدنت را به من دادی، میان ابرها پرواز می‌ کنم. جمله‌ی پیش پا افتاده‌‌ای است این.

لااقل خودم این جمله را از دهن بسیاری از آدم‌‌ها شنیده‌ ام، که گفته‌ اند «از وقتی فلان خبر را شنیده‌ ام، انگار دارم میان ابرها پرواز می‌ کنم.»

اما به صداقت یا عدم صداقت گوینده‌‌های این جمله کاری ندارم؛ من از ظهر تا حالا، از شادی پایم روی زمین بند نبوده است.

حتی یک بار، با خودم با صدای بلند گفته‌ ام:
«-احمد! آیدایت می‌ آید؟»
و به خودم جواب دادم.
«-احمد! مگر نشنیدی؟ خودش گفت… آیدایت می‌ آید.»
صدای تو هنگامی که این مژده را به من می‌ دادی صدای دروازه‌ی سنگینی بود که پشت سرم بسته شد

و رابطه‌ی مرا با دنیای تاریک و سرد گذشته‌ ام قطع کرد.

صدای تو هنگامی که این مژده را به من می‌ دادی، صدای باز شدن دروازه‌‌های رویای همه‌ی عمرم بود:

رویای پر از رنگین کمان عشقی که من خودم را در آن «پیدا کنم»؛ زیرا من هنوز خودم نیستم، هنوز خودم نشده‌ ام. آن‌چه تا به امروز شده‌ ام، تنها و تنها طرحی کلی است از آن چه می‌ توانم باشم.
از آن‌ چه «باید بشوم» و این حرف را می‌ دانم که تو به خود خواهی گوینده‌‌اش تعبیر نخواهی کرد:

من در روح خودم به رسالتی از برای خودم اطمینان دارم و تو در عمق روح خودت، به همان نسبت، به هدفی قائلی … به همین دلیل است که من بارها به تو گفته‌ ام که زندگی ما چیزی به جز زندگی دیگران است.
ما برای مذهب بزرگی کار می‌ کنیم، ماورای مسیحیت و اسلام و بودیسم و بت پرستی و عشق ما به یکدیگر،

نیرویی است که ما را برای رسیدن به این هدف زنده نگه می‌ دارد …
معذلک هرگز از یاد مبر که اگر تو نباشی، هیچ چیز برای من وجود نخواهد داشت:

نه رسالت نه هدف نه زندگی! من این‌ها همه را تازه برای خاطر تو می‌ خواهم:

برای خاطر عشق تو سر بلندیت. تو شمشیر سحرآمیزی هستی که من به اتکای تو قلعه‌‌ها را می‌ گشایم و جهان را فتح می‌ کنم.»

 

 

ابعاد

نامشخص

متریال

پاستل گچی

سال خلق اثر

1402-2024

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.

سبد خرید
پیمایش به بالا